داستان پیله و پروانه

ساخت وبلاگ
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.
شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد.
آنگاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده، و دیگر نمیتواند به تلاشش ادامه دهد.
آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه براحتی از پیله خارج شد، اما جثه اش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند.
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثه او محافظت کند.
اما چنین نشد!
در واقع پروانه ناچار شد همه ی عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با بالهایش پرواز کند.
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پروانه و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود، تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم.
اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم، فلج می شدیم، به اندازه کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.
من نیرو خواستم و خداوند مشکلاتی سر راهم قرار داد، تا قوی شوم.
من دانش خواستم و خداوند مسائلی برای حل کردن بمن داد.
من سعادت و ترقی خواستم و خداوند بمن قدرت تفکر و زور بازو داد تا کار کنم.
من شهامت خواستم و خداوند موانعی سر راهم قرار داد تا آنها را از میان بردارم.
من انگیزه خواستم و خداوند کسانی را بمن نشان داد که نیازمند کمک بودند.
من محبت خواستم و خداوند بمن فرصت داد تا به دیگران محبت کنم.
"من به آنچه خواستم نرسیدم... اما آنچه نیاز داشتم، به من داده شد."
نترس.
با مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی بر آنها غلبه کنی.
یخ فروش جهنم...
ما را در سایت یخ فروش جهنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضاکریمی karimi404 بازدید : 239 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1390 ساعت: 15:31